جدول جو
جدول جو

معنی آبله کوب - جستجوی لغت در جدول جو

آبله کوب
کسی که مایۀ آبله را به بدن دیگران تلقیح کند
تصویری از آبله کوب
تصویر آبله کوب
فرهنگ فارسی عمید
آبله کوب(چَ / چِ نَنْ دَ / دِ)
آنکه تلقیح مایۀ آبله کند
لغت نامه دهخدا
آبله کوب
هر کس که مایه آبله رابه بدن دیگران تزریق کند
تصویری از آبله کوب
تصویر آبله کوب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبله کوبی
تصویر آبله کوبی
تلقیح مایۀ آبله به بدن برای جلوگیری از ابتلا به بیماری آبله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبله رو
تصویر آبله رو
ویژگی کسی که اثر تاول های بیماری آبله در چهره اش باقی مانده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبله کوبان
تصویر آبله کوبان
مراسمی به مناسبت آبله کوبی کودکان
فرهنگ فارسی عمید
(لَ / لِ)
نیم کوب. نیم کوفته. کبیده. بلغور. رجوع به پله کو شود
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ)
فنی است از کشتی، و آن عبارت است از کوبیدن پیشانی خود به پیشانی حریف. (فرهنگ فارسی معین) :
کلۀ قند به وارفتگی خویش نکوست
کله کوب دگران کلۀ مردانۀ اوست.
(بنقل فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بِ لَ / لِ)
مجدر: سلطان ملکشاه... آبله رو بود، چهره بزردی مایل. (راحهالصدور راوندی)
لغت نامه دهخدا
(بِ لَ / لِ)
تلقیح مایۀ آبله
لغت نامه دهخدا
(بِ لَ /لِ)
چون آبله، و در بیت ذیل:
دوش که این گردگرد گنبد مینا
آبله گون شد چو چهر من ز ثریا.
قاآنی.
ظاهراً غلط آمده است، چه گون در آخر کلمه چنانکه گونه به معنی رنگ و لون و فام و نیز مانند و شبه و سان و روش می آید و بس و بمعنی دارا و دارنده در جایی دیده نشده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از کله کوب
تصویر کله کوب
فنی است از کشتی و آن عبارتست از کوبیدن پیشانی خود به پیشانی حریف: (کله قند بوارفتگی خویش نکوست. کله کوب دگران کله مردانه اوست)، (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله گون
تصویر آبله گون
آبله دار
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در چهره اش مهر آبله بود آنکه اثر آبله بر چهره اش پیدا باشد مجدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیله کوب
تصویر پیله کوب
نیم کوب نیم کوفته کبیده بلغور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله کوبی
تصویر آبله کوبی
تزریق مایه آبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله کوبی
تصویر آبله کوبی
تزریق مایه آبله
فرهنگ فارسی معین
تلقیح، مایه کوبی، واکسیناسیون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آبله دار، آبله ناک، مجدر
فرهنگ واژه مترادف متضاد